..........رقص قطرات زلال باران را تقليد ميكند و ناله اشكهايم سخن از جدائي ، غم بي مهري فرياد دور شدنها و نگاههاي سرد را ........ بودن من با بودن تست .

رقص قطرات زلال باران را تقليد ميكند و ناله اشكهايم سخن از جدائي ، غم بي مهري فرياد دور شدنها و نگاههاي سرد را ........ بودن من با بودن تست ..................... برايم بگو كدام كلمه ايست كه قلبت را به لرزه در آورد تا دژخيم فاصله را به شكست واداري ؟! بگو كدامين نگاه هست كه آغوش بهاريت را بر يخكده تنهائيم بگشايد ؟! بگو نازنينم كدام دوست داشتن است تا گامهايت دوان بسوي خواستن پيش آيد ؟! بگو كدام آه هست تا وجودت را مرحم لطافت عشقم كني ؟! قلبم ميتپد تا با نسيم نفسهايت در وادي چشمان سياهت و پريشاني بند گيسوانت بتواند نوازش ظرافتت را با ذره ذره وجود بي سكوتم ارمغان دهد ............ زيبايم ! همه قلبها تشنه دوستي و محبتند اما چه اندكند دلهائي كه از ناراحتي ديگران رنج ميبرند و راضي به اندوه ديگران نمي شوند ، اكنون دلم گرفته اما نميدانم چرا ترا در پيش چشمانم مجسم ميكنم و احساس ميكنم با تو درددل ميكنم نميدانم ............. همين بس كه توان نوشتن اين را دارم كه دلم تشنه محبت و دوست داشتن تو است ، تشنه مهر و عطوفت و مهرباني كه تو سرآغازشان هستي ، من در انبوه پر تراكم نفسها ترا يافته ام كه گسسته از غوغاي دروغها و اهانتها زيسته اي و اين موجب دلبستگي به تو ، و شايد اين عشق و محبت با ديدنت به اوج خود برسد